به طراحی فضاهای آموزشی بیش از فضاهای مسکونی راغب بوده و هستم و لذت بیشتری را در طراحی این قبیل پروژه‌‌‌ها تجربه می‌‌‌کنم. «کارفرما» از مهم‌ترین فاکتورهای تاثیرگذار در اولویت یافتن پروژه‌‌‌های آموزشی در مقایسه با پروژه‌‌‌های مسکونی است؛ از آن جهت که در نگاه من معماری باید ما را به سمت کار نو ببرد در حالی که در همکاری با کارفرمای بخش‌خصوصی این بداعت محدود می‌شود. حتی اگر کارفرما خود معمار باشد. در ساخت پروژه‌‌‌های عمومی با کارفرمایانی در تعامل هستیم که به ما اجازه کار بدیع می‌دهند.

در این بین باید پذیرفت معماری چیزی جز بحث تمدن‌سازی نیست. غیر از این باشد از نظر من معماری نیست. یک معمار رسالتی در برابر محیط، فرهنگ و جامعه دارد. در فرهنگ دهخدا درباره معمار نوشته است: آنکه عمارت می‌کند و باعث رونق و تعالی می‌شود. معماری یک بیان فرهنگی است و تبلور فیزیکی آن فرهنگ و تاریخ آن جامعه است. بنابراین معماری باید در جهت خلق کیفیت و ارزش گام بردارد.

اما از زمانی که معماری ما تحت‌تاثیر معماری غرب قرار گرفت چه از لحاظ فکری و چه در نمود شکلی و فیزیکی آن حالت کپی پیدا کرده و به تالیف نرسیده است. باید در نظر داشت که دستیابی و حفظ معماری بومی هر منطقه مستلزم آگاهی معماران، فرهنگ کارفرمایان و تدابیر مسوولان شهری است. معماری بومی یا به تعبیری معماری زمینه‌‌‌گرا، معماری است که با اقلیم، آب‌‌‌و هوا و شکل فیزیکی بستر خود مطابقت دارد. علاوه بر آن آنچه که در تکامل مولفه‌‌‌های یاد شده در معماری بومی اهمیت می‌‌‌یابد آن است که معماری علاوه بر «اینجایی بودن» باید «این زمانی» باشد. در این راستا همواره در تلاش بوده‌‌‌ام تا معماری که خلق می‌‌‌کنم بتواند جنس و درونمایه ایرانی داشته باشد و در عین حال نیازهای جدید زمانه خود را برآورده سازد؛ به عبارت دیگر باید بهره‌‌‌گیری معماری کنونی ما از تجارب گذشته خود در مقام راهنمایی خواستن باشد؛ به‌‌‌گونه‌‌‌ای که با شکلی جدید پاسخگوی سبک زندگی امروزی باشد.

همان‌‌‌گونه که اشاره شد یکی از عوامل تاثیر‌گذار در تحقق یافتن معماری بومی فرهنگ کارفرمایان است. یکی از دلایلی که ما در بخش خصوصی کار نکردیم تازه به دوران رسیدگی کارفرماهایی بود که معماری‌ای را دنبال می‌کنند که معماری بومی نیست. البته این عدم‌آگاهی فرهنگی در کارفرماهای دولتی هم دیده می‌شود و نمود آن تخریب‌‌‌های روزافزون بافت‌‌‌های تاریخی است. معضل اصلی آن است که مسکن به یک کالای تجاری و مسکن‌سازی به یک سوداگری تبدیل شده و غالب سرمایه امروز نزد افراد بی‌فرهنگ است. در نهایت باید در نظر داشت توسعه معماری بومی و تجلی آن در جامعه مستلزم وجود ضوابط طراحی و اجرایی تعریف شده‌‌‌ای است. ‌ای کاش وزارت راه و شهرسازی، میراث فرهنگی و شهرداری‌‌‌ها گامی در این راستا بر می‌‌‌داشتند. در دهه ۸۰ میلادی یعنی ۴۵ سال پیش، نورماندی ضوابط شهرداری‌ای داشت که بر اساس شرایط اقلیمی آن تعریف شده بود و باید سقف‌‌‌ها آردوواز با رنگ مشکی و شیبی تند ساخته می‌‌‌شد. در جنوب فرانسه سقف‌‌‌ها سفالی و به رنگ قرمز بود. یا در عمان پایتخت اردن نماها به رنگ سفید بود و همین رنگ خود سبب می‌‌‌شد پیوستگی در بافت ایجاد شود و ما شاهد کارهای عجیب و غریب نباشیم. با وجود آنکه سالیان درازی است که در راستای حفظ و استمرار معماری بومی صحبت‌‌‌هایی شده است اما همچنان به حداقل‌‌‌هایی برای داشتن یک بافت منسجم و پیاده‌سازی افکار و خواسته‌‌‌هایمان دست نیافته‌‌‌ایم.

روزنامه دنیای اقتصاد