د٫ اردیبهشت ۱ام, ۱۴۰۴

یزد کهن زیر سایه معماری گم شده است 

معماری آن پیراهن چشم نواز قهوه‌ای و فیروزه‌ای رنگ سرزمینی است که بوی زندگی می‌دهد، روح دارد ولی سایه‌اش چنان از سر یزد گذشته که فراموش شده در سینه این سرزمین کهن چه می‌گذرد.

فاطمه رهبر فعال گردشگری در یادداشتی نوشت: معماری آن پیراهن چشم نواز قهوه‌ای و فیروزه‌ای رنگ سرزمینی است که بوی زندگی می‌دهد، روح دارد ولی سایه‌اش چنان بر سر یزد گذشته که آدمی فراموش کرده در سینه این سرزمین کهن چه می‌گذرد.

نام و نشان یزد که به گوش می‌رسد، آدم پر می‌کشد به سمت و سوی بافت تاریخی، قدم زدن توی کوچه پس کوچه هایی که تاریخ چند صد ساله‌ای از کنارشان عبور کرده است.

گردشگرانی که شاید یزد را در کنار تکه‌های دیگری از جان ایران مثل اصفهان و شیراز و کرمان و دیگر شهرها ببینند، تفاوتش را درک می‌کنند، بافتی جهانی، مردمی آفتاب زده و تاریخی که نام یزد آن‌ها را به عهد ساسانی میبرد، مثل شیراز که خواهی نخواهی تاریخش دل آدم را به سمت دوران هخامنشیان می‌کشاند.

در سایه تمدنی که از مهرپرستی و مزداییسم تا زرتشت و اسلام را به چشم دیده است، امروز یزدی کهن اما زنده با مردمانی که حیاتشان در کوچه پس کوچه‌هایی باریک مانند شریان‌های موجودی زنده در حال سپردی شدن است، بی‌آنکه تنگی مویرگ‌های این سرزمین زنده در خشکسالی‌های پی در پی آزارشان دهد.

دیوارهای بلند و گنبدها و مناره‌ها و بادگیرهایی که انعکاس فناوری در دوران گذشته را به چشم مردم امروز می‌آورند، مسجد و آتشکده و کنیساهایی که هنوز رفت و آمدهایشان از گذشته تا امروز پابرجاست.

یزد شوره زاری از کویر با شیرینی‌های دلنوازی است که صدای پای ساربان با شترهایش در بیابان‌هایی با درختان گز به گوش میرسد، شوره زارهایی در میان شن‌ها و ماسه‌ها که طعم گس خشکسالی را به شیرینی ماقوت مانند است.

یزد را باید زیست و این حیات آمیخته با شور و شیرینی چنان رنگ و بوی زندگی می‌دهد که گاهی آدمی با خودش فکر می‌کند که چطور می‌شود خون قهوه‌ای این سرزمین چنین فیروزه‌ای در کاشی‌کاری های تک بناهای شاهکارش ریخته باشد، اینجاست که معماری قد علم می‌کند و خودی نشان می‌دهد.

یزد اما در سایه سنگین معماری‌اش به تماشای شاهکارهایی نشسته که البته خلق آنها در میان کویر کار کارستانی است، اما معماری همه آنچه یزد دارد نیست.

یزد طعم، تاریخ، هویت و مرمت دارد و یزد در میان همه آنچه در خود در این سالها نگهداشته است، خاکی سرشار از میراث کهن نهفته در دل خود دارد، باستان شناسی و مرمت در سایه معماری شاهکار معماری آن گم شده است.

خاک این سرزمین را که زیر و رو کنی در هر تکه‌اش می‌توانی رد پای تاریخی را ببینی که تلاش کرده آثارش را به یادگار بگذارد و رد پای هویت را در خود حفظ کند، چه بسا تخت جمشیدهای دیگر و کاخ‌ها و شهرهای دیگری در دل یزد مدفون است.

یزد زیر سایه معماری و معماران توانمندش گم شده است، یزد آنقدر در پیراهن فیروزه‌ای و قهوه‌ای دیده شده که کسی نمی‌خواهد بداند آنچه در سینه این سرزمین کهن نهفته است، چیست و حالا ای کاش کمی حتی کمی معماری‌اش که عقب برود، دست‌ها به سمت درون این سرزمین که همان باستان شناسی و کاوش و اصلاح رنگ و روی آن که همان مرمت است، برود، دولت‌ها چشم بگشایند و گردشگری را برای یزد به ارمغان بیاورند، یزد را با مردمش، با هویتش، با تاریخش و با تمام داشته‌های فرهنگی و تاریخی و میراثی‌اش ببینند.

فاطمه رهبر

میراث آریا

درباره نویسنده