پ٫ فروردین ۹ام, ۱۴۰۳

شهر خاکستری؛ مولود معماری بی‌قواره پروژه‌های پرطمطراق

«ناهماهنگی و نبود انسجام نه‌تنها در واحدهای معماری شخصی‌ساز با تابعیت از سلیقه و تقاضای کارفرما بلکه در طراحی المان‌ها و پروژه‌های شهری تحت مدیریت دولتی که به‌قاعده باید تداعی‌کننده اصول فرهنگ ایرانی و خاصه تفکر اسلامی باشد، به چشم می‌خورد.»

«در کنار تقسیمات ادبی و هنری شامل شعر و ادبیات، نقاشی و مجسمه‌سازی، نمایش و موسیقی می‌توان معماری را جلوه‌گاه و بستری مستعد و ماندگار برای مطالعه و خوانش دقیق فلسفه، جهان‌بینی و دیدگاه‌های عمومی هر دوره تاریخی دانست.

شهرسازی و معماری، تندیس ساکن، موسیقی در جریان، نمایی دائمی، شعری متواضع و تصویری بی‌تکلف است که حرکت، سکون، تفکر، فعالیت و مجموعه زندگی جمعی ما را به سخاوتمندانه‌ترین و گویاترین شکل ممکن، در مقایسه با سایر هنرهای به‌جامانده، به منصه ظهور می‌رساند. در این بحث به‌دور از نگاه نقادانه بر آن شدم تا توجه خواننده را به محیط پیرامونی و تفکر نهفته در آن جلب کنم.

بافت شهری، به‌عنوان جامع‌ترین شکل مجسم هم‌نشینی فرهنگی جوامع انسانی، جلوه‌گاهی است از ناخودآگاه جمعی ساکنان و شهروندان آن؛ ناخودآگاهی متأثر از تجارب تاریخی مشترک که در مقاطعی تأثیرگذار با اساطیر، فولکلور و سنت‌های کهن عجین شده است. تصویر نازیبای شهر امروز ما که در پی نبود ثبات، هماهنگی و هارمونی اجزای معماری؛ ارمغانی از ازدحام، خشونت، ناامنی و نبود آرامش را برای ساکنانش به بار آورده است، می‌تواند حاکی از کم‌رنگ شدن همین ناخودآگاه جمعی یا قدرت عملکردی آن باشد که به‌واسطه ساختار ناکارآمد و ضعیف ضوابط و قوانین شهرسازی، تاکنون نتوانسته است سبک و مکتبی واحد را طی ۳۰ سال تجربه، استوار کند.

با تأمل در تحولات و بحران‌های سال‌های اخیر انقلاب، جنگ، تحولات اجتماعی و فرازونشیب‌های اقتصادی باید اذعان داشت که هریک از محرک‌های فوق می‌تواند نیرویی عظیم در تغییر ساختار فکری و درنهایت جلوه بیرونی آن در هر یک از شاخه‌های هنری، به‌حساب آید. تجاربی که شاید از باب محرک قابل‌مقایسه با تحولات دهه ٢٠ قرن بیستم میلادی اروپا باشد. با این حال از حیث ایجاد جنبش و جریان فرهنگی و هنری که سبب پیدایش سبک‌های ادبی و هنری در اروپا شده، نتوانسته است مکتبی منسجم را تبیین و تعریف کند. یکی از شهود ادعای فوق را می‌توان در نمای شهری مشاهده کرد.

آنچه در صورت امروز شهر ما نقش بسته نه میراث‌دار اصول متکلف معماری ایرانی و نه داعیه‌دار بنیان‌گذاری مکتبی جدید در معماری معاصر است و نه حتی ریشه در فرهنگ مستور شده با مذهب امروز دارد. همین ناهماهنگی و نبود انسجام نه‌تنها در واحدهای معماری شخصی‌ساز با تابعیت از سلیقه و تقاضای کارفرما بلکه در طراحی المان‌ها و پروژه‌های شهری تحت مدیریت دولتی که به‌قاعده باید تداعی‌کننده اصول فرهنگ ایرانی و خاصه تفکر اسلامی باشد نیز به چشم می‌خورد که متأسفانه با ادامه این روند و در پی کم‌رنگ شدن ناخودآگاه جمعی، تشخص و فردیت شخصی نیز ناکام مانده است، به‌طوری‌که شهر بی‌هویت امروز ما، به کالبدی بی‌روح و منفک از بایدها و خواسته‌های فرهنگی و انسانی بدل گشته است.

این کالبد بی‌روح؛ امکانات، طبیعت، فرهنگ و میراثش را حریصانه می‌بلعد و بی‌رویه رشد می‌کند و لیکن از تفکر و تعقل که لازمه حرکت در مسیر تعالی انسانیت و رسیدن به خلق و درک زیبایی است، تهی می‌شود. برای درک این وضعیت و علی‌رغم تأثیرات مخرب عادت به روزمرگی که به نظر، ما را به بی‌تفاوتی نامحسوسی مبتلا کرده است، مروری بر وضعیت موجود بافت‌های شهری هم‌وزن می‌تواند در درک و فهم موضوع حائز اهمیت باشد.

نبود تعادل در پخش امکانات و خدمات شهری، تفاوت بارز شکل و فرم در خلق و ایجاد فضاها، فاصله قابل ملاحظه ارزش ریالی هر واحد از عرصه و اعیان در مناطق شمالی و جنوبی شهر که منجر به شکاف طبقاتی و فرهنگی محسوسی شده است، حاکی از فقدان مکتب و الگویی مشخص است که در پی کم‌رنگ شدن یکپارچگی شهری و شهروندی و ناخودآگاه جمعی، به این شکل در روزمره‌ترین جلوه‌گاه هنر یعنی همان معماری در بی‌قوارگی پروژه‌های پرطمطراقی همچون بلندمرتبه‌سازی‌های حاشیه دریاچه چیتگر، تخریب باغات شمال شهر و جایگزینی آن با ساختمان‌های غول‌آسای رنگ‌به‌رنگ و رشد بی‌رویه شهر تا محو شدن مخرج و مدخل شهر مشهود است.»

ایمنا

درباره نویسنده