معماری انسان محور؛ گم شده شهرهای امروز
این پرونده، مرثیهای است برای معماری انسان محور، برای آنکه بدانیم چه چیزی را ازدست دادهایم و چه حقی از زندگی انسانیمان دریغ شدهاست
انسان امروز نه در شهرهایی که برای خودروها ساخته میشوند، جایی دارد و نه در خانههایی که به اقامتگاه تقلیل داده شدهاند؛ معماری انسان محور چطور بهدست فراموشی سپرده شد؟
آخرینباری که از تماشای یک بنا حظ کردهاید، چه زمانی بوده؟ یادتان میآید آخرینبار کی از بودن در فضایی احساس آسودگی کردهاید؟ چقدر پیش میآید وقتی توی شهر راه میروید، بنایی و نمایی، چشمتان را خیره کند؟
تا شما به این سوالات فکر میکنید، من از تجربه خودم میگویم؛ راستش برای من چنین شانسهایی فقط وقتی دست میدهد که به بازدید از یک خانه تاریخی میروم یا فرصت دیدار با ارگ یا مسجدی قدیمی را پیدا میکنم. زیبایی و تناسبات و تزیینات در آنچه بهعنوان میراث تاریخی برای ما بهجا مانده، آنقدر قابلاعتنا و چشمگیر است که گمان میکنیم انگار فقط بهعنوان تماشاچی آثار گذشتگان حق داریم از معماری لذت ببریم.
شهرها و خانههای ما نیازها، خواستهها و ترجیحاتمان را نادیده میگیرند و ما توقع چندانی از معماری نداریم. اگر جزو طبقه متوسط و پایینتر از آن باشیم، به آنچه بسازوبفروشها اسمش را خانه میگذارند، قناعت میکنیم. اگر هم وضع جیبمان از میانگین جامعه بهتر باشد، چشممان بهدست برخی معمارهایی است که ملک –و نه خانه- میسازند تا در مسابقات معماری جایزه بگیرند.
خلاصه آنچه بهعنوان معماری انسان محور، روزگاری معنی داشته و انسان را مرکز و محور طراحی و تصمیم میدانسته، حالا سالهاست فراموش شدهاست. پرونده امروز، مرثیهای است برای معماری انسانمحور، برای آنکه بدانیم چه چیزی را ازدست دادهایم و چه حقی از زندگی انسانیمان دریغ شدهاست. یک مهندس معمار، به ما توضیح میدهد معماری چطور از انسان تهی شد و چه عواقبی بهبار آورد.
معماری سنتی ایران، بهترین معماری انسانمحور در جهان
یک مهندس معمار توضیح میدهد که معماری انسانمحور چه معیارهایی دارد و بهترین نمونههایش را کجا میتوان پیدا کرد؟
معماری برای چه بهوجود آمدهاست؟ آیا هدفی جز این داشته که درخدمت انسان باشد؟ خب، به طور منطقی جواب منفی است پس ترکیب معماری انسانمحور چه معنی دارد؟ اگر معماری، در ذات باید برای انسان باشد، پس چرا لازم است انسان محوری را بهش یادآوری کنیم؟ برای فهمیدن جواب این سوال و سوالهای زیاد دیگری، از مهندس «ساناز افتخارزاده» کمک میگیرم. معمار و تئوریسین معماری انسانمدار که کتابی هم در اینباره نوشتهاست؛ «از آشوب ادراک تا شناخت معماری: نظریهای نوین برای آفرینش معماری انسانمدار بر اساس قوانین آشوب».
در ادامه گفتوگوی من با خانم افتخارزاده را درباره معیارهای معماری انسانمحور، ضرورت و بهترین نمونههایش، میخوانید.
واتسوی ایرانی یا فنگشویی چینی؟
اگر عبارت معماری انسانمحور را در منابع فارسی زبان جستوجو کنید، چیزی جز چند مقاله دستتان را نمیگیرد که همهشان هم صرفا یکسری تعریف و تئوری ارائه میکنند. خبری از مثال و مصداق نیست. یعنی ما هیچ نمونهای از معماری انسانمحور در کشورمان نداریم؟
خانم افتخارزاده توضیح میدهد: «من برای رسالهام روی معماری انسانمحور کار میکردم و استانداردهایی را که به آنها رسیدهبودم، روی پنج نمونه در پنج نقطه دنیا بررسی کردم. ۱-یک کلیسای گوتیک در فرانسه، ۲-خانه «فارنزورث» آمریکایی، ۳-موزه «گوگنهایم» اسپانیا، ۴-باغ ژاپنی و ۵-مسجد جامع اصفهان. تنها بنایی که صددرصد به همه معیارها جواب داد، مسجد جامع بود. بعد از مسجد جامع، باغ ژاپنی تاحدودی به معیارها جواب داد اما هیچکدام از بناهای مدرن، با معماری انسانمحور مطابقت کاملی نداشتند. بعد از این بود که تازه رفتم دنبال ریشههای معماری ایرانی و به نتایج جالبی رسیدم.
هرچه بیشتر درباره معماری سنتی ایران مطالعه میکردم، محوریت انسان در آن برایم پررنگتر میشد. مهمترین نشانهاش هم مفهومی بود بهنام «واتسو» که اساس معماری سنتی ایران بودهاست. ریشه واتسو برمیگردد به زمان هخامنشیان و طبع و استعدادهای انسان را در معماری درنظر میگرفتهاست. واتسو میگوید: تناسبات، نور، رنگ، انرژی، جهتگیری، بافت و اشیا در محیط بر انسان تأثیر میگذارد و توصیه میکند همه اینها طوری کنار یکدیگر قرار بگیرند که شرایط ارتقای بشر را فراهم کنند. دقت دارید؟ ارتقای بشر، نه صرفا کاربری خوب. خب واتسو چطور این کار را میکند؟ شاید درباره عناصر چهارگانه یعنی آب، باد، خاک و آتش شنیدهباشید.
در فرهنگ ایرانی، این عناصر پنج تا بودهاند. وقتی یونانیها این مفهوم را از ایرانیها، قرض میگیرند، عنصر پنجم یعنی «اثیر» را –که درک درستی از آن نداشتهاند- حذف میکنند. اثیر، بهمعنی آگاهی و انرژی است. در معماری واتسو، براساس این پنج عنصر، جدولی تهیه و برمبنای آن تصمیم گرفته میشود که هر فضایی چطور طراحی شود. منظور از انرژی در طراحی معماری سنتی، دو انرژی خورشید و انرژی حاصل حرکت زمین است. اگر این توضیحات به گوشتان آشناست، احتمالا آنها را در فنگشویی شنیدهاید که اقتباس چینیها از واتسوی ایرانی است. اما طی این سالها، معماری آنقدر از انسان دور شده که حالا باید اعلام کنیم معماری قرار بوده انسانمحور باشد.»
معماری تقلیدی، پادشاه برهنه نقدناپذیر
چه شد که معماری سنتی ایران، به محاق رفت؟ آیا امیدی هست که انسان دوباره جای خودش را در معماری ایرانی پیدا کند؟ خانم افتخارزاده جواب میدهد: «موجهای سینوسی گذر از سنت به مدرن و پستمدرن، همیشه در همهجای دنیا رخ میدهد. در ایران، تقریبا در دوران پهلوی بود که رویکرد مدرن در معماری با تقلید از غرب شکل گرفت.
بعد از مدتی در واکنش به نگاه مدرن، رویکرد پستمدرن روی کار آمد که سبک سقاخانهای و بازگشت به معماری سنتی را احیا کرد. با شروع جنگ، مثل همه موارد بحرانی دیگر، طراحی و معماری چیزی اضافی و تجملی تلقی شد. پس از این، موج فرمگرایی –عمدتا توسط دانشگاه آزاد- از راه رسید تا خلأ پیشآمده در معماری را که عقبماندگی از غرب دانسته میشد، جبران کند.
فرمگرایی به کار معمارهای بیرون از ایران نظر داشت و تمرکز صرف روی فرم را تشویق میکرد، آن هم براساس نظر معمار. در ۲۰سال گذشته، بهپیروی از این مد، معماری ایرانی نابود و سلیقه معمار، مبنای تصمیمگیری شد. از آن موقع تا حالا بین معماران رقابتی بر سر هرچه عجیبوغریبتر بودن، درگرفتهاست. تکوتوک معماران سنتگرایی هم هستند که صرفا گذشته را تکرار میکنند، بدون آنکه به اصول و مبانی معماری سنتی کاری داشتهباشند. نتیجه آنکه نهتنها نیازها و ترجیحات انسان نادیده گرفته شد بلکه ماجرا به سمتی رفت که درست مثل داستان معروف پادشاه لخت، هرکس با معماری مدرنِ شیفته بناهای کجوکوله مخالفت کند، احمق فرض میشود. حالا ممکن است خیلیها ته دلشان آرزوی حیاط مرکزی خانههای قدیمی را داشتهباشند اما از ترس عقبمانده نامیده شدن، پنهانش میکنند. این درحالی است که همان غرب هم که الگوی معماری ما شد، حالا به سنت و طبیعت روی آوردهاست.»
معماری منهای انسان، شناور روی دریای تاریک نیمهشب
وقتی از توجه به نیازهای انسان در معماری حرف میزنیم، منظورمان چیست؟ معماری باید چه استانداردهایی را رعایت کند تا انسانمحور باشد؟ ساناز افتخارزاده میگوید: «یکی از مهمترین معیارها این است که فضا و بنا در کل، معین باشد و در جزء غیرقابلپیشبینی. درست مثل بناهای سنتی ایران که ساختار خیلی سادهای(مثلا یک مکعبمستطیل) دارند و وقتی از روی آنها اسکیس(پیش طراحی) میزنی، همهشان یکشکل بهنظر میرسند؛ اما در جزئیات، پیچیده و غیرقابلپیشبینیاند و تزیینات فراوان دارند. این بناها اثری مشابه تأثیر طبیعت روی مغز انسان میگذارند؛ یعنی میزان محاسبه و تفکر مغز را بالا میبرند. چطور؟ خب بیایید از طبیعت کمک بگیریم.
شما هرجایی یک درخت ببینید حتی اگر پیشتر با آن نوع درخت برخورد نکردهباشید و اسمش را ندانید، باز هم میدانید که درخت است چون کلیت اش، معین و ساده است. اما آیا میتوانید دو درخت مشابه هم پیدا کنید؟ در طبیعت، اطلاعات فراوانی ذخیره شدهاست که به اصطلاح بهش میگویند «اطلاعات بینهایت در سیستمهای آشوبناک». مغز از این ذخیره اطلاعات، تغذیه میکند. درختی که شما هر روز سر راهتان میبینید، در هر فصل و هر نور و هوایی، به شکلی تازه درمیآید.
ممکن است شما آگاهانه متوجهش نباشید اما مغزتان از آن سیراب میشود. حالا هرچقدر بنایی به این خاصیت سیستمهای زنده یعنی معین غیرقابلپیشبینی نزدیکتر شود، بیشتر خاصیت انسانی پیدا میکند. اگر برایتان پیش آمدهباشد که بناهای تاریخی را بهدفعات مختلف بازدید کنید، حتما متوجه شدهاید که در هر دیدار، جزئیات تازهای توجهتان را جلب میکند. حالا اگر ساختمانی، این خاصیت را وارونه کند، چه اتفاقی میافتد؟ تأثیری که بر مغز میگذارد هم وارونه میشود و اثر مخرب دارد. در معماری مدرن، ساختمانهایی را دیده اید که کلیت پیچیده و نامعین با ظاهر عجیب کجوکوله دارند.
این ساختمانها، تعجب و توجه برمیانگیزند اما در مقیاس بزرگ، ایجاد وحشت میکنند. شما ممکن است به دیدن بنای عجیبوغریب توی محلهتان عادت کنید اما همیشه نگرانید فروبریزد روی سرتان. بنای نامعین در کلیت، مثل شناور شدن روی دریا در تاریکی است. ترسناک است چون نمیدانید زیر پایتان چه خبر است.»
انسان مدرن در نبرد ازپیشباخته با طبیعت
غیرقابلپیشبینی بودن، تنها شاخصه معماری انسانمحور نیست. سیراب کردن مغز هم تنها یکی از دلایل تأکید بر این نوع معماری است. مهندس افتخارزاده توضیح میدهد که معماری چطور میتواند زندگی را برای انسان آسانتر یا سختتر کند: «معماری انسانمحور، اقلیم را درنظر میگیرد. درواقع واسطهای میشود بین انسان و طبیعت و رابطه بین این دو را قطع نمیکند. برای همین است که مثلا در اقلیم گرموخشک شهری مثل یزد، بادگیر ساخته میشود. احترام به طبیعت و سازگاری با آن را در معماری سنتی ایران بهخوبی میتوانید ببینید؛ تأثیر اقلیم در ساختوساز، استفاده از مصالح بومی هر منطقه و کمک گرفتن از طبیعت برای راحتی بیشتر، بهجای جنگیدن با آن. همه سیستمهای زنده با طبیعت تعامل میکنند. بنابراین وقتی از ضرورت معماری انسانمحور حرف میزنیم، نگاهمان به منافع انسان است و پای سلیقه درمیان نیست.
بگذارید یک مثال بزنم تا بهتر متوجه شوید حذف انسان از معماری، چه پیامدهایی میتواند داشتهباشد. رنگها در ملیتها و فرهنگهای مختلف، نقش و کارکردهای متفاوت دارند و بر سلیقه افراد تأثیر میگذارند. برای مثال کسی که در لندنِ مدرنِ همیشهابری زندگی میکند، چون همیشه دوروبرش رنگهای تیره دیده، احتمالا طیف خاکستری را بیشتر میپسندند. اما ایرانی بزرگشده روی قالی، طبیعی است که ترجیح بدهد دوروبرش پر از رنگ باشد. معماری امروز چه کار میکند؟ حجم زیادی از رنگهای تیره را به خانههای ایرانی تحمیل میکند، چون فکر میکند شیک است. اما مشکل در اینجا فقط به نادیده گرفتن وجه فرهنگی و ترجیحات سلیقهای ختم نمیشود. ماجرا جدیتر از این حرفهاست. چشم ما دو نوع گیرنده نوری بهاسم سلولهای استوانهای و مخروطی دارد. سلولهایی که کارشان تشخیص رنگ است، بهمرور زمان براثر فیدبک از محیط، شکل میگیرند. یعنی وقتی بچهای را در سالهای ابتدایی تولدش در محیطی از رنگهای خنثی و تیره قرار بدهیم، او را از دیدن رنگ در بزرگسالی محروم خواهیمکرد.»
نابودی زبان معماری، ویرانی فرهنگ ایرانی
حالا اگر معماری قصد نداشتهباشد از جنگ با طبیعت و مبارزه با انسان دست بردارد ولی انسان به الزامات تحمیلی معماری، تن بدهد و گلهای نداشتهباشد، دیگر جای نگرانی نیست؟ خانم افتخارزاده میگوید: کنار گذاشتن انسان از معماری، ازدست رفتن هویت و فرهنگ را درپی دارد: «بخشی از هویت، به مکان وابسته است. انسان، برای احساس امنیت و رشد، به مکان ثابتی نیاز دارد و قرار گرفتن در محیطی که هرچندسال یکبار شکلوقیافهاش عوض شود، احساس بیتعلقی به محیط و آشفتگی را درپی دارد. به همین دلیل است که کشورهای پیشرفته، با تمام توان بقایای سنت و آثار بهجامانده از گذشتهشان را حفظ میکنند.
کشورهایی هم هستند مثل امارات که بهسودای پیشرفته شدن، دایم درحال تغییر دادن خودشاناند اما به چه بهایی؟ دبی، حالا تبدیل شدهاست به یک پایانه مسافرتی. ظاهرِ پیشرفتهای دارد اما فضای زیستی بهشمار نمیرود. نادیده گرفتن انسان و نیازهایش در معماری، وجه دیگری هم دارد. معماری انسانمحور سنتی ما درحال ازبین رفتن است،
درواقع زبان معماری و بخشی از فرهنگ ایرانی است که رو به نابودی می رود. زبان چندهزارساله معماری ایرانی را مردم این کشور تا همین ۳۰سال پیش میفهمیدند. این زبان وصل بوده به ادبیات، نقاشی، مجسمهسازی و دیگر جلوههای فرهنگ. شما وقتی وارد مسجد جامع اصفهان میشوید، همه این هنرها را پیوسته و درهمتنیده بههم میبینید که تشکیل یک زبان واحد دادهاند. حالا این زبان دارد ازدست میرود و هر معماری به زبان خودش حرف میزند. آیا ارتباطی شکل میگیرد؟ وقتی زبان مشترکمان را ازدست بدهیم و حرف همدیگر را نفهمیم، دیگر چیزی از فرهنگ باقی میماند؟
شهرخوان
درباره نویسنده
نویسنده