رم کولهاس مخفف رمنت لوکاس معمار شهیر هلندی است. وی در تاریخ ۱۷ نوامبر ۱۹۴۴ در رتردام هلند به دنیا آمد. در فاصلهی سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۶ در اندونزی مقیم بود، سپس بهعنوان خبرنگار و فیلمنامهنویس به آمستردام رفت و در آنجا ساکن شد. پسازآن عازم لندن شد و به تحصیل معماری در مدرسه AA پرداخت. کولهاس توانست در ۱۹۷۲ بورس تحصیلی در ایالاتمتحده آمریکا کسب کند و درنتیجه در آنجا اقامت گزید. دیری نپایید که او عاشق نیویورک شد و کتابی بانام نیویورک هذیانی (به انگلیسی: Delirious Newyork) را به چاپ رساند و خیلی زود مشهور شد. کولهاس سپس به لندن بازگشت و در آنجا دفتر معماری خود را با عنوان OMA (Office for Metropolitan Architecture) بنا نهاد. دفتری که با تلاش او و همکارانش بهعنوان مکانی مطرح شد که معماری معاصر و فرهنگ معاصر را بسط میداد.
زمان زیادی در حدود بیست سال از چاپ کتاب نیویورک هذیانی گذشت یعنی در سال ۱۹۹۵ بود که رم کولهاس نشان داد که ایده اصلی مدرنیسم با معماری و شهرسازی مدرن در تضاد است و برای حل مسائل امروز باید با توجه به واقعیت که وی آن را «رئالیسم نو» نامید، روح اصلی مدرنیته را دوباره زنده کرد و ایدهی خود را در کتاب کوچک، متوسط، بزرگ، خیلی بزرگ بهخوبی توضیح داد. وی از معمارانی است که کار و فعالیت حرفهای خود را در زمان پیریزی تفکرات مکتب فولدینگ شروع نمود؛ و در کارهای اولیهی او مثل خانه دودوست میتوان استفاده از سطوح شیشهای بزرگ، شفافیت بصری و بهکارگیری فرمهای خالص را مشاهده نمود که بیشتر تحت تأثیر آثار میس وندرروهه قرار دارد.
در سال ۲۰۰۰ کولهاس کارهای دفتر معماری خود را نیز تحت عنوان کتابی منتشر کرد. همچنین در همین سال شرکتی را نیز بهعنوان خواهرزاده شرکت خود، تحت عنوان AMO تأسیس کرد که بهعنوان مشاور با شرکت اصلی رابطه بین جامعه و ساخت محیط (Society and the built environment) را بررسی کردند. جوایز بسیاری توسط کولهاس کسبشده که مهمترین آنها جایزه Pritzker در سال ۲۰۰۰ است. وی اکنون استاد معماری و شهرسازی دانشگاه هاروارد است. بیشتر منتقدان و بزرگان، رم کولهاس را بهعنوان یکی از شجاعترین اندیشمندان معماری میشناسند اما تعداد زیادی از مردم از ذهنیات او اطلاع چندانی ندارند.
کولهاس اثری متمایز با ساختمان casa da musica (خانه موسیقی) ارائه کرد، ساختمانی که در آن زیباییشناسی ظاهری با نبوغ فکری وی ترکیبشده است مسابقهای بینالمللی بانام لاویلت توسط سازمان EEPV (سازمان برپاکننده پارک لاویلت) در شهر پاریس در سال ۱۹۸۲، برگزار شد، هرچند در این مسابقه طرح ارائهشدهی کولهاس پذیرفته نشد ولی اهداف و رویکردهای او در برخورد با این طرح، قابلمطالعه و بررسی است. پارک موردنظر باید نمادهایی از نوآوری به همراه داشته و با شرایط زمانه منطبق باشد. همچنین پارک باید بهعنوان مکانی برای تلاقی فرهنگها واقع شود و منعکسکنندهی شیوهی زندگی شهری باشد. ازنظر کولهاس یک آسمانخراش مانند یک فضای جمعی عمل میکند که تراکم فرهنگی را پوشش میدهد. بر همین اساس در سایت لاویلت که بسیار کوچک بود، کولهاس با لایهبندی فعالیتهای در نظر گرفتهشده برای پارک و انطباق لایهها بر هم برنامهی خود را در ارتفاع به اجرا درمیآورد. بر این اساس با استناد به نظریهی تراکم، ایدهی لایهبندی پارک لاویلت را شکل میدهد. درواقع برای کنترل و ادارهی کل پروسهی طراحی جهت ایجاد یک فضای جمعی اجتماعی، این لایهها یک استراتژی محسوب میشوند.
در جریان طراحی لاویلت، کولهاس از روش استراتژیک خود استفاده میکند و ویژگی معماری را با تصادف برنامهریزیشده ترکیب مینماید و از این راه یک عملکرد جدید و مختلط شهری که مناسب پارکهای قرن بیست و یکم باشد را به وجود میآورد. درنهایت پارک لاویلت بهصورت تراکمی بدون ماده و تراکم فرهنگی غیرقابل مشاهده میشود. زیبایی وحشتناک قرن بیستم اروپا بهوسیله کولهاس صحبت میشود. وی اعتقاد دارد که این زیبایی به دلیل یک و یا چند نظریهی معماری که در طول زمان و بهطور نامحسوس تحول پیداکرده باشند نبوده بلکه حاصل فرم پذیری همزمان لایههای مختلفی هستند که در هر نظریه جدید، نظریه قبلی را رد کرده و آنچه بر اساس آن ساختهشده را متلاشی کردهاند.رم کولهاس بر این اعتقاد است که برای دمیدن حیاتی نو به حرفه معماری و حفظ یک دید انتقادی باید از واقعیتهای در حال فرم گرفتن اطلاع داشت و آنها را با دقت زیر نظر داشته و تئوریزه کرد.
درباره نویسنده