به یاد معمار و اندیشمند ایرانی فرهاد احمدی در روز خاکسپاری اش
با شروع پیدایش هویت شلخته معماری کنونی شهرهای کشور، همواره یادآوری هویت معماری ایرانی، مورد بحث معماران مطرح کشور بوده است. فرهاد احمدی معماری بود که توجه به مسئله هویت، نگاه به گذشته و آموختن از طریق مطالعه معماری تاریخی ایران از رویکردهای اساسی او در معماری و به گمان او راه حل اصلی برای وضعیت امروز معماری ایران بود. به گفته او «تنها با حل موضوع بحثبرانگیز هویت میتوانیم شاهد تحولی شگرف در معماری ایران معاصر باشیم». اکنون او رفته ولی اندیشه و تفکر او باقی است و باشد که روزی به مرحله انجام برسند.
به گزارش ایسنا، فرهاد احمدی ـ مهندس معمار و عضو هیات علمی دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی ـ پس از ماهها مبارزه با بیماری سرطان صبح سه شنبه ۱۱ شهریور ماه در سن ۷۰ سالگی درگذشت.
آیین خاکسپاری این هنرمند و مدرس دانشگاه امروز پنجشنبه، ١٣ شهریور ماه در قطعه هنرمندان بهشت زهرا با رعایت پروتکلهای بهداشتی برگزار شد.
احمدی موفقیتهای متعددی را در عرصه بینالمللی به دست آورده بود؛ معمار منتخب ایران در BIANUAL-GOLF بینال گلف معماری در امارات ـ دوبی در رابطه با هویت و معماری نوین و معرفی طرحها، دریافت نشان و لوح زرین رتبه اول طراحی ابنیه دولتی و عمومی، معمار منتخب آسیا درBIANUAL-ROROS معماری در نروژ به دلیل طراحی مرکز فرهنگی دزفول بخشی از این عناوین است.
از جمله آثار مطرح این هنرمند میتوان به مرکز فرهنگی دزفول، ساختمان سفارت ایران در سئول، طرح سفارت ایران در استهکلم، ساختمان مرکز فرهنگی فرشچیان اصفهان که کاندیدای جایزه آقا خان شد، طرح تالار شهرداری و مجموعه خدمات شهری تبریز و … اشاره کرد.
مرحوم احمدی سال ۱۳۲۹ در شهر آبادان متولد شد. او فارغ التحصیل رشته مهندسی معماری و شهرسازی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۶ شمسی بود. احمدی از جمله معماران معاصر ایران به شمار می آمد که طرح های خود را با گرایش آکادمیک و مبتنی بر اصول نظری تبیین شدهای طراحی میکرد و با تاکید بر زمین مداری و پیوند محیط با فضا، معماری خاصی را پدید آورده بود.
به طور کلی فرهاد احمدی در دو دهه گذشته در کنار آموزش معماری و مسئولیت های دیگر خود، حدود ۳۰ طرح ارائه کرد که اغلب آنها در حد ملی بودهاند و مضمون فرهنگی داشتهاند. فرهاد احمدی از سال ۱۳۶۰ شمسی عضو هیات علمی دانشکده معماری و شهرسازی شهید بهشتی بود.
آنچه در ادامه می خوانید مرور گفت وگویی است که خبرنگار ایسنا یک سال قبل با این هنرمند داشته است.
تابستان سال گذشته بود که روی موضوع آلودگی بصری شهری کار میکردیم. در این راستا با معماران متعددی برای طرح پرسش هایمان تماس گرفتیم و یا حضوری نزد آنها رفتیم. یکی از این معماران فرهاد احمدی بود که با دعوتش به دفتر او رفتیم و ساعاتی را به بحث درباره موضوع آلودگی بصری شهری در بعد معماری پرداختیم.
این معمار برجسته که خود بر حفظ هویت معماری ایرانی تأکید داشت نکات کلیدی و ارزشمندی را عنوان کرد که اکنون به بهانه درگذشت او باری دیگر آن مصاحبه را نشر میدهیم.
او در ادامه به نقش شهرداریها و دیگر سازمانها در شرایط ایجاد شده پرداخت و گفت: به عنوان نمونه وزارت نیرو برای اینکه تولید آب و برق داشته باشد و بتواند به سایر شهرها منتقل کند، از بودجههای ملی استفاده کرد. شهرداریها نیز برای اینکه درآمد خود را به دست بیاوردند، سعی کردند امورات خود را با گرفتن تعرفههای ساخت و ساز بگذرانند. آقای کرباسچی زمانی که شهردار تهران بود، از طرح جامع تهران ، بدون آنکه هیچ قانون جدیدی جایگزین آن شود، عبور کرد؛ در نتیجه برای مدتی چیزی به نام طرح جامع وجود نداشت، همانطوری که سازمان برنامه ملغی شد و این مساله موجب هرج و مرج جدی در ساخت و ساز شد.
این معمار بیان کرد که «امروزه میبینیم در تمای سطح یک قطعه زمین کوچک برجی ساخته شده که نه به دسترسیهای آن فکر شده و نه به زیرساختها. در ابتدا تعرفه ساخت چنین ساختمانهایی خیلی ارزان ارائه میشد که در نهایت موجب خیز برداشتن دلالها و به وجود آمدن یکسری تولیدکننده یا ابرسازنده شد که تعادل اقتصادی جامعه را به هم ریختند. این افراد تمام شعارهایی را که از ابتدای انقلاب درباره بحثهای طبقاتی و اقتصادی مطرح بود، زیر پا گذاشتند.
در نهایت یک طبقه نو کیسهای به وجود آمد که بخشی از آنها کسانی بودند که به دلیل واردات در بازار رشد کردند و بخشی نیز بساز بفروشها بودند.»
او با بیان جملات بالا ادامه داد: در این بین تنها چیزی که مطرح نبود آینده شهر و حقوق اجتماعی مردم بوده پس از دوران بازسازی به تدریج تجاوز به حقوق اجتماعی بیمهابا شروع شد و شهروندان نادیده گرفته شدند. مردم آفتاب، محرمیت، فضای باز و آرامش و آسایش و سلامت خود در خانهشان را به بهای متراکم سازی سوداگرانه شهر و فربه شدن گروهی نوکیسه از دست می دادند و میدهند و حتی تا اتمام ساخت یک برج که میتواند چندین سال به طول کشد، میبایست متحمل انواع مزاحمت و آلودگی شوند و در این مدت اگر همسایگان آن بنای متراکم یا برج، خانهشان بدلیل خاکبرداری و عملیات سنگین ساختمانی صدمه نبیند، قطعا دچار صدمات جدی جسمی روانی میشوند. تمام چیزهایی که با ساخت آن بنا اتفاق میافتد، برای این است که عدهای در جریان این مسائل متمول شوند و روز به روز به شکافهای اجتماعی بیشتر دامن بزنند. این یک اقتصاد بیمار و غلط است که بدون توجه به جوانب و عواقب آن همه گیر شده است.
احمدی افزود: در این ساخت و سازها هرگز به نیاز سکونت شهروندان پاسخ داده نشده است. بسیاری از این فضاهای مسکونی اداری تجاری که نه تنها توسط بخش خصوصی بلکه با رانتهای نهادها و موسسات دولتی ساخته شده و مورد استفاده قرار نگرفتهاند و در حالی که هزاران جوان در شهرها بی خانه هستند، واحدهای مسکونی وسیع بسیار ساخته میشوند و از فضاهای سکونت کوچک شهری خبری نیست؛ در حالی که در این جا باید مساله پاسخگویی به نیاز شهروندان باشد نه فربه سازی سوداگران. البته بروز این اتفاقات در کشوری که برنامه جامعی ندارد بعید نیست.
احمدی گفت که آلودگی بصری شهری تنها یکی از آسیبهای بدون مطالعه عمل کردن در شهر است؛ زیرا دهها آسیب دیگر در جامعه و اقتصاد اتفاق افتاده است.
او ادامه داد: البته در دوره مدرن تمام شهرهای توسعه یافته که در آن زمان در حال توسعه بودند، به سمت متراکم شدن حرکت کردند. آنها نیز در دورههایی تجارب نامطلوبی داشتند ولی چون به جدیت، پی آمدها بازبینی میشد، سعی کردند راهکارهای جایگزین بیابند. ولی ما زمانی که مسیرهایی را به اشتباه میرویم، آنها را نقد نمیکنیم و جرأت این را نداریم که به دنبال راه حلهایی متفاوت و نتیجه بخش برای جامعه برویم. من به همراه دیگر دوستان، عضو جلساتی برای بررسی ساختمانهای ویژه شهر تهران هستم و تلاش میکنیم تا ساختمانی که میلیاردها برای آن هزینه میشود، حداقل سیمایی مطلوب داشته باشد، ولی در نهایت موفق نمیشویم؛ چون از ابتدا طرح مساله اشتباه است و پرداختن به ظاهر مساله، مشکلی را حل نمیکند .
این معمار نتایج نحوه شهرسازی و ساختمان سازی را مهمتر از عاملی مانند آلودگی بصری تلقی کرد و گفت: زمانی که یک ساختمان بلند را کنار خانههای کوچک احداث میکنید، چند اتفاق میافتد؛ اولا در مدت ساخت آسیبهای زیادی به همسایگان میزند، بعد از اتمام ساختمان، تعداد رفت و آمد و اتوموبیل و توقف در اطراف آن بشدت افزایش مییابد و تراکمی به وجود میآید که آسیب زننده است. با توجه به افزایش تعداد واحدهای مسکونی، بتدریج افراد ناشناس بیشتری در محله حضور پیدا میکنند و شهر گرمتر و آلودهتر میشود و ساختار جمعیتی محلهها کاملا به هم میریزد. در شهرهایِ واجد برنامه، این مسایل به تدریج قانونمند شدهاند و ضوابط شهری و نحوه ساخت و ساز، به تناسب با توسعه یافتگی به حقوق شهروندان اهمیت میدهد. مثلا اگر قرار باشد ساختمان بلندی ساخته شود تنها در بخش معین و با شرایط خاصی ممکن است مجوز بگیرد، همچنین با جدیت از بافتهای تاریخی که نشانگر مقیاس انسانی، فرهنگ و هویت شهر است حفاظت میشود و زیر ساختهای شهری بخصوص حمل و نقل و پی آمدهای محیط زیستی آن مورد توجه قرار میگیرد و بسترهای طبیعی با دقت نگهداری شده و توسعه مییابند.
او اضافه کرد: قطع درختان که منشاء تنفس شهری است و دادن مجوزهای بحث انگیزی به نام برج باغ، میتواند از ابداعات ما بشمار آید به ویژه که مادر سرزمین خشک و دشواری زندگی میکنیم و هر درخت با مرارت جان میگیرد. از طرفی ساختمانهای بلندی که تحت تأثیر جریان مدرنیته در شهرهای نوین در حال توسعه ساخته میشود، طبق ضوابطی که اغلب توسط همان مشاوران خارجی توصیه میشود، دارای محوطهسازیهای جانبی هستند و پیش بینیهای لازم جهت حل دسترسیها و جریان ترافیکی در آنها میشود. نه آنکه در بر یک خیابان ۱۲ متری جواز ۵۰ طبقه بدهیم و نه تنها محوطهای ایجاد نشود بلکه به معبر هم تجاوز شود و ترافیک سنگینی را نیز به معبر تزریق کند.
رابطه متقابل دولتیها و خصوصیها
این معمار تفکر تیول داری در مدیریت دولتی و بخشهای خصوصی در ساخت و ساز شهری را مساله اصلی ایجاد بینظمی شهری دانست و گفت که به صورت نانوشته وحدتی بین این دو ایجاد شده است.
او ادامه داد: این امر نشان میدهد که طرح آمایشی برای کشور وجود ندارد، که بر مبنای عدالت اجتماعی و پراکنش متعادل امکانات و ثروت در کشور باشد. در واقع هر نهادی مجوز این را دارد که با تکیه بر منابع و امکانات و نفوذ خود به نوعی توسعه دست زند و نهاد هماهنگ کننده به صورت توافقی عمل میکند نه به شکل جامع نگرانه. برای مثال شرکت گاز فکر میکند که وظیفهاش این است که از محل منابعش در سر تاسر کشور گازرسانی کند و اگر پول اضافی داشت با توافق با مشاوران و پیمانکاران خارجی یک ابر سازه بادید سمبلیک برای این نهاد بسازد که البته میشود با پولش بسیاری از مشکلات کشور مثل ساخت مدارس و یا خدمات عمومی را تامین کرد در واقع آنها به این توجه نمیکنند که این تنها منبع مادی کشور باید صرف ضروریات مردم شود. این در حالی است که یک نهاد نظامی که تنها فرصت تنفسی در شمال شهر را در اختیار دارد آن را ملک شخصی خود تلقی میکند و با توافق به نهادهای دیگر به تدریج چیزی از آن برای مردم باقی نمیماند، که به این شیوه مدیریت تیول داری میگویند.
در یک طرح آمایشی جامع در یک کشور توسعه یافته منابع به صورت نسبی مربوط به کل مردم هستند و امکانات به شکل مناسب و نسبتا متعادلی حتی برای روستاها در نظر گرفته شده است تا مردم مجبور نباشند برای ضروریات اولیه به شهرها مراجعه کنند؛ و یا شاهد مهاجرتها و خالی شدن بخشی از کشور باشند. البته همه این اتفاقات ناشی از نظام مدیریتی است که مطالبهگری و انتقاد اجتماعی را میپذیرد و تحت این فشارها سعی در پاسخگویی، افزایش حقوق شهروندی و عدالت اجتماعی میکند.
او باز هم به بحث طرح جامع تهران اشاره کرد و گفت: در اینجا نه تنها طرح جامع قابل نقد اساسی است، بلکه طرح تفصیلی نیز مشکل دارد. به یک باره در شهرداری قانون جدیدی وضع میشود و میگویند دو طبقه تشویقی به آنچه که برای یک منطقه تعیین شده اضافه کنید، خب به نظر میرسد که این مقدار ساخت و ساز اضافی هم پول بیشتری از محل فروش تراکم نصیب شهرداری میکند و هم فضای سکونتی بیشتری تولید میشود، در حالیکه اگر تاثیرات جانبی و بلند مدت آن را بررسی کنند، متوجه خواهند شد که تا چه حد حق مردم را ارزان به فروش رساندهاند و چقدر مشکلات شهر را در تمامی ابعاد افزایش دادهاند و نخواهند توانست با چندین برابر پول دریافتی آن را ترمیم کنند. مدیریت شهری علاوه بر اضافه کردن تاثیرات منفی گفته شده در شهر، به نوعی نه تنها عرصههای باز شهری بلکه آسمان را نیز میفروشد و علاوه بر دادن زیر ساختهایی مانند، آب، برق، تلفن، گاز، ارتباطات، ترافیک و … که به قول خودشان در همه موارد یارانه می پردازند (که معنایش این است که حقوق دیگران را تضییع و تبدیل به منافع سازندگان می کنند) و اگر مساله سود سرشار و تورم را هم به آن بیافزایند صاحبان این ساختمانها را به منفعت مالی بالایی میرسانند؛ اینها نابرابری وحشتناکی ایجاد میکند، این نابرابریها تنها در شکل و اندازه ساختمانها نیست، بلکه در مسائلی مانند توسعه جامعه، عدالت اجتماعی، تخریب برگشت ناپذیر محیط زیست و امکان حیات و لذت بردن از شهر نیز است.
این هنرمند معمار گفت که اکنون، با این دید سوداگرانهای که پیدا کردهایم، شهر کم تراکم را کلنگی و مستحق تخریب میدانیم.
او همچنین دلالهای ساخت و ساز را به کاراکتر پلنگ صورتی تشبیه کرد که در هنگام گرسنگی همه چیز را مانند مرغ بریان میبیند.
احمدی اظهار کرد که یک بساز بفروش زمانی که به شهر نگاه میکند، تمام ساختمانها را به عنوان فرصتی برای تخریب و ساختن میبینند. البته مردم نیز گاهی اوقات با دیدن بالا رفتن قیمت زمین خود و فرسوده شدن خانهشان، طمع کار میشوند و خیلی راحت به ساختهای متراکم تن در میدهند .
او درباره از بین بردن بافت تاریخی شهری گفت: اکنون بخشهای باقی مانده از بافت تاریخی شهر را به عنوان یک بافت فرسوده و فرصتی برای متراکمسازی و بلندمرتبه سازی میبینند. به این ترتیب نه تنها تمام آن عوارضی که گفته شد افزایش پیدا میکنند بلکه موجب میشود تا خاطره تاریخی و ریشه شهروندان نیز از بین برود. اکنون نسل جدید نمیداند تهران چه بوده است و تصورش از شهر همین وضع کنونی است، در صورتی که نسل قبلی برداشت دیگری از شهر دارد.
برای مثال پاکیزه سازی برخی از ابنیه در خیابان انقلاب، یادآوری یک شیوه از معماری است که در یک دوره تاریخی در شهر تهران رایج بوده و بدان هویت میبخشیده که در شرایط کنونی بسیاری از این بناها یا در معرض جایگزینی با ساختمانهای ناهنجاری هستند، یا به شدت مندرس و یا در تهدید تخریب قرار دارند، بدین ترتیب چهره مهمترین خیابان شهر ناموزون شده است. البته گاهی اوقات میراث فرهنگی به صورت گزینشی کارهایی میکند مثلا جلوی تخریب خانه علیزاده را در الهیه گرفت زیرا این ساختمان نیز میرفت تا تبدیل به یکی دیگر از برجهای نامطلوب تهران شود. ولی مگر میراث می تواند جلوی تخریب چند خانه از این نوع را بگیرد؟ با کدام پول؟ این امر باید با یک تفکر و فرهنگ همراه باشد و به قانون تبدیل شود. همانطور که گفتم طرح جامع و تفصیلی باید تغییر کند. البته اگر هم تغییر کند، ممکن است تنشهای اجتماعی به وجود آورد؛ چون به یک عده حقوق غیر مشروعی داده شده که از راه بساز بفروشی ثروتمند شوند . این خودش مسئلهای است که مدیریت شهری از آ ن واهمه دارد؛ چون یک حقی را به ناحق به مردم داده شده و حالا نمیتوان آن را پس گرفت.
احمدی گفت که «خیلی از افرادی که در کار بساز بفروشی هستند باور دارند این امر درست است و حتی در توجیه میگویند که مثلا شهرهای تاریخی اروپایی شش طبقه بودهاند، اما توجه نمیکنند که اولا در همان دورهها شهرهای ما به دلایل زیادی بجز موارد خاص بیش از دو طبقه نبوده و همچنین در آن شهرها زمانی که انقلاب فرانسه روی داد و باغات و کاخهای اشراف و سلطنتی مصادره شدند، در هیچ کدام از آنها بساز بفروشی نشد و آنها را به عنوان تنفسگاه ها شهری و اموال عمومی برای استفاده مردم حفظ کردند. در حالی که برخی از بنیادها در این سالها اغلب باغهای مصادره شده در شمیرانات یا حتی مرکز شهر را گرفتند، یا فروختند و یا درختها را قطع کردند، جای آنها ساختمانهای متراکم و نامطلوب ساختند.»
فرهاد احمدی با بیان اینکه پیش از این تلاش کرده تا از معماری ایرانی بیاموزد، در عین حال توضیح داد: مفهوم این نیست که معماری سنتی را تکرار کنید، بلکه باید از فلسفه، محتوا و دیدگاه در تاریخ آموخت. نه اینکه یک ساختمان جدید را کاملا با تقلید از سنت بسازیم. البته ساختمان جدید نیز میتواند بر اساس آموخته هایی از معماری ایرانی باشد. در برخورد با این مساله میشود دو کار کرد؛ اول اینکه اگر همت کنیم آن چیزهایی که از تاریخ برایمان به جا مانده را مرمت و فعال کنیم. دوم با توجه به اینکه به دلایل موقعیت جغرافیایی، ما همواره در معرض تعامل با فرهنگهای گوناگون بوده و از آنها آموختهایم ، از یک سو این مسیر تاریخی را به دقت مورد بررسی قرار داده، از سوی دیگر سعی در ادراک عمیق آن چیزی که جریان عمومی هستی شناسی درعرصه جهانی است و تاثیرات آن را در ژانرهای معماری بین المللی بشناسیم و تلاش کنیم تا نوعی تالیف متفاوت و مربوط به این سرزمین پدید آوریم.
او در ادامه به بناهای رومی در تهران پرداخت و گفت: معماران در ساخت بناهای شبه کلاسیک، اکثرا دستورالعملهای کلاسیک را نمیشناسند و تنها تقلید ظاهری وخارج از اصول از آن میکنند. اینها بناهایی هستند که تنها نشانههای ضعیف و تقلیدی را در نمایشان دارند و درون بنا هیچ ارتباطی با بیرون آن ندارد. این سبک معماری به دلیل داشتن قدمت بالا، تجمل و تعلق به فرهنگ تاریخی غرب، برای جامعه نوکیسه موجد نوعی تفاخر و بیان طبقاتی است. البته این مساله در امریکا نیز وجود دارد و خیلی از سلبریتیها ترجیح میدهند در کاخهای کلاسیک و به اصطلاح لاکچری زندگی کنند. ولی تفاوت آنها این است که این زیباشناسی مربوط به عقبه فرهنگی خودشان است و بناها لااقل با رعایت اصول و دقت ساخته میشوند.
منبع:ایسنا
درباره نویسنده
نویسنده